واژه ها در درونم سنگینی میکنند
اما هیچکدام برای توصیف حالم مناسب نیستند
حال این روزهایم گفتنی نیست
دیگر در حال خود مانده ام چه برسد به واژه ها
فقط باید بروم،بروم به جایی دور یه جایی که هیچکی نباشد جز سکـــــوت
شاید سکوت بتواند مرا به خـــــود باز گرداند
delneveshte:moni
دلــم پُره اما حرفی برای گفتن ندارم
گفتن حرف هایم برای تو مهم نیست
چرا که به تمسخر میگیری حرف دلم را
آری تومیخندی به درد دلم..
پس بهتر است حرف هایم را در گلویم خفه کنم
من حـــرفی برای گفتن ندارم
درحالی در دلم غوغاست
delneveshte:moni
دلــم آغــوش میخواهد...
آغــوشی که بی پایان و بی انتهــا باشد
آغــوشی که به من حس اعتمـــآد بدهد
آغـــوشی که تمــــام وجـــودم را در بربگیــــرد
آغـــوشی بــی ریـا...
آغــوشی گــرم...
آغــوشی که بوی گند خیــانت ندهد
یک آغــوش ناب...
آری...
دلــــم آغــوش آسمــانی میخــواهد
delneveshte:moni
ϰ-†нêmê§ |